این روزهای آذری ، خاطره امتحان ثلث اول باز سرک می کشد و باز شور می افتاد به دل ما که انگار قضیه جدی است که نگرانیهای مردی که شتابان از دورترین نقطه شهر آمد و صدایمان زد که آی ملت ! از رسولان پیروی کنید که روز امتحان نزدیک است ، شوخی نبوده است .
یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّـهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیبًا
مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت س?ال میکنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه میدانی شاید قیامت نزدیک باشد!/سوره مبارکه احزاب آیه 63
کتابها مینویسند :
آنگه گفت: یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ، مىپرسند تو را این کافران از وقت قیام ساعه که کى خواهد بودن؟ بگو که: علم آن بنزدیک خداست. وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ [تَکُونُ] قَرِیباً، و تو را چه آگاه کرده است؟ همانا نزدیک باشد آن..1
تبیان:آیه شریفه تنها مىفرماید: مردم از قیامت مىپرسند، و دیگر بیان نمىکند که از چه چیز آن مىپرسند، ولى از تعبیر قیامت به ساعت بر مىآید که مراد پرسش کنندگان تاریخ وقوع قیامت است، مىخواستند بفهمند آیا قیامت نزدیک است یا دور، و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دستور مىدهد که در پاسخ ایشان بگوید: من از آن اطلاعى ندارم، و نه تنها من اطلاع ندارم بلکه جز خدا احدى اطلاع ندارد، و این جواب تنها جوابى است که در همه جاى قرآن در مواردى که از تاریخ قیامت س?ال شده به کار رفته است.
“وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً”- چه مىدانى، اى بسا که تاریخ آن خیلى نزدیک باشد. این جمله ابهام در مساله را بیشتر مىکند، تا بهتر بفهماند که رسول خدا صلوات الله علیه نیز در این مساله مانند سایر مردم است، و قیامت از آن اسرارى نیست که خدا به وى گفته، و از مردم پنهان کرده باشد.2
با تو میگویم :
بچگی های ما پر است از خاطره درس و امتحان های سه ثلثه…
امتحان هایی که هول و ولایشان تا روز گرفتن کارنامه ، رهایمان نمی کرد.
یادم نمی رود ، مهر که می رسید و کم کم هوا سرد می شد و آفتاب کم رمق می تابید و روزهای تقویم یکی یکی ورق می خورد ؛
پیش خودمان می گفتیم : حالا کو تا امتحانهای ثلث …
هنوز خیلی وقت داریم … ”
همین حس ِ خیلی وقت داریم بود که تنبلمان می کرد. که دست و دلمان نمی رفت به خواندن دقیق و درست و حسابی درسها …
اما آذر ماه که می رسید و امتحان های ثلث اول که نزدیک می شد ؛
تازه می فهمیدم قضیه جدی است و یک سوم سال در بازیگوشی و سر به هوایی ما گذشته است.
آن وقت بود که آشوب می افتاد به دلمان و یادمان می افتاد به حرص و جوش های گاه و بیگاه مادر که می گقت :
“چشم به هم بزنی ، امتحان ها شروع می شود و تو می مانی و کلی کتاب نخوانده … ”
آن وقت بود که با کلی نگرانی می رفتیم سر وقت کتاب و دفتر و می نشستیم به شمردن روزهای مانده تا امتحان .
این روزهای آذری ، خاطره امتحان ثلث اول باز سرک می کشد
و باز شور می افتاد به دل ما
که انگار قضیه جدی است
که نگرانیهای مردی که شتابان از دورترین نقطه شهر آمد و صدایمان زد که آی ملت ! از رسولان پیروی کنید که روز امتحان نزدیک است ، شوخی نبوده است . 3
که روز امتحان و سوال و جواب نزدیک است 4 … خیلی نزدیک تر از آنکه حتی فکرش بکنیم
یادم بماند :
یادم باشد و یادت نرود همه چیز دارد در بی خبری ما تمام می شود